وقتی به آنها، صورت و فرم می داده حواسش به همه ی خاندان کودک بوده است که چشم هایش شبیه پدرش بشود و فرم انگشت هایش شبیه مادرش. صبوری اش را از پدربزرگش ارث ببرد و قناعتش را از مادربزرگش؛ خدا حتی حواسش به چند نسل قبل تر هم بوده. اینکه مدل راه رفتن پدر پدربزرگ و خال گونه ی عمّه ی مادر را هم در این کودک به یادگار بگذارد. نیم رخش شبیه یک نفر باشد و تمام رخش شبیه یک نفر دیگر. تا هرکس از راه می رسد نظری به کودک بیاندازد و غرق خاطرات یک فامیل شود.